یه بغض سنگین تو دلم مدتیه خونه داره
چشام خبر داره ولی غرور مردونه داره
دقیقاً از لخظه ای که پشت سرت نگام دوید
گوشام شکستن منو تو خودم انگار می شنید
وقتی می رفتی التماس رو زبونم جوونه کرد
پرنده سکوت اومد روی لب آشیونه کرد
موقع رفتنت اگه به من نگات افتاده بود
خودت می دیدی همه چیز به دست و پات افتاده بود
فکر نبودنت منو مثل آتیش می سوزونه
بیا و نم نمک ببار روی سرم دونه دونه
نظرات شما عزیزان: